به گزارش کانون سبحان، کتاب «ماه کامل» زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور معروف به «حسین قمی» به نویسندگی شهلا پناهی است. سردار قاسم سلیمانی در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسینپور گفت: وقتی شهید حججی به شهادت رسید پیامی صادر کردم و در آن تاکید کردم تا سه ماه دیگر ریشه داعش را میخشکانیم الان هم میگویم نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن میگیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند. سردار قاسم سلیمانی در این مراسم به ویژگیهای شهید حسین قمی اشاره کرد و افزود: این جوان سن زیادی نداشت، اما با سن کمش توانست تاثیر شگرفی داشته باشد، وی به حرمت حضرت معصومه (س) فامیلی قمی را برای خودش انتخاب کرد. مجاهدانی که از عراق، سوریه و لبنان در مراسم امروز آمدهاند نشانه ریشه دواندن محبت این شهید در قلبهای مجاهدین منطقه و عالم است.
به بهانه انتشار این کتاب در بازار توسط انتشارات شهید کاظمی، با شهلا پناهی به گفت و گو نشسته ایم.
پناهی درباره انگیزه خود از نوشتن این کتاب اظهار داشت: سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که برای شرکت در مراسم چهلم این شهید در جمع خانواده شهید حاضر شده بودند گفته بودند رسالت حسین تا امروز گمنامی بود و رسالت ما از امروز معرفی حسین به جامعه است و در ادامه مراسم زمان سخنرانی ضمن اشاره به شاخصه های منحصر بفرد شهید حسین قمی اعلام کرد که تا کمتر از سه ماه دیگر پایان سیطره داعش در عراق و سوریه محقق خواهد شد.( متن کامل سخنرانی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز) در کتاب موجود هست و همین موارد دلایلی برای ورودم به این پروژه شد.
وی ادامه داد: از سوی دیگر طی سالهای کارم به این نتیجه رسیدم که در جبهه مقاومت اسلامی تعداد قابل ملاحظه ای فرماندهان جوان ایرانی حضور دارند که تحت فرماندهی مقام معظم رهبری و سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در امور مستشاری و عملیاتی این جبهه بسیار موفق و تاثیر گذارند . یکی از بارز و شاخص ترین این فرماندهان جوان جبهه مقاومت اسلامی سردار شهید مرتضی حسین پور با اسم جهادی حسین قمی بود که سابقه یازده سال کار با گروه های مقاومت و حضور موفق در مناطق جنگی سوریه و عراق در کارنامه اش ثبت شده و در سن ۳۲ سالگی بعنوان فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون انتخاب می شود.
پناهی در ادامه صداقت در متن را از ویژگی های مهم یک نویسنده در حوزه ادبیات مقاومت عنوان کرد و افزود: این که یک نویسنده در کتاب هایش چه مواردی را باید در نظر بگیرد فکر می کنم مهمترین اتفاق در نوشتن کتاب و مکتوب کردن آثار مختلف به خصوص ادبیات مقاومت، نگاه صادقانه و نگارش صادقانه است و به شدت معتقدم که نویسنده و محقق یک کتاب باید یک نفر باشد. وقتی محقق در فضای مصاحبه قرار می گیرد و با همه احساس در وضعیت های مختلف کار قرار می گیرد موقع نوشتن خیلی به او کمک می شود. وقتی من خودم از نزدیک به سوریه و عراق رفتم و وضعیت آنجا را مشاهده کردم موقع نوشتن خیلی راحت تر می توانستم با موضوع ارتباط برقرار کنم. معتقدم به خصوص در این سبک مستندنگاری نویسنده باید یک نفر باشد، صادقانه ببیند و بشنود و بنویسد.
وی ادامه داد: اگر آنچه که زندگی شهدا را رقم زده با صداقت دیده و نوشته شود، آنقدر جذابیت دارد که دیگر نیازی به اغراق نداشته باشد. این زندگی ها خودش به اندازه کافی زیبایی و جذابیت دارد و نکته بسیار مهم این است که ما باید تلاش کنیم که شهدا را در یک قاب آسمانی ننشانیم و از آنها تعریف کنیم. بلکه شهدا را زمینی و مانند افراد جامعه برای مردم معرفی کنیم. شهید آوینی می گوید شهدا مردم همین کوچه و بازار هستند که راهشان را درست انتخاب کرده اند.
پناهی افزود: به اعتقاد من مهمترین چالش این حوزه به خصوص در ادبیات مقاومت این است که متاسفانه شما در حال حاضر در بازار نشر کتاب هایی را می بینید که نویسنده از مطالبی استفاده کرده که یا بسیار کلیشه ای هستند و یا اصلا برای مخاطب باورپذیری ندارند. چون نویسنده هیچ تحقیق و پژوهشی بری کتاب نداشته و پای حرف آدم های کتاب ننشسته و متاسفانه من خودم می شناسم کسانی را که از سایر مجموعه خاطرات کپی برداری می کنند و فقط خاطرات را در کنار هم قرار می دهند که این آسیب بسیار بزرگی در این حوزه به شمار می آید.
نویسنده کتاب ماه کامل گفت: در حوزه جبهه مقاومت باید ما زحمت تحقیق را به خودمان بدهیم، باید از پایتخت نشینی دل بکنیم، سختی کار را ببنیم، با ادوات و تجهیزات آشنا بشویم و این ها خیلی به نویسنده کمک خواهد کرد. باور من این است که اگر ما یک تحقیق کامل و یک مصاحبه خوب داشته باشیم م به قول نظامی ها اصطلاحا به خاک دست بزنیم و اشراف خوبی به همه شرایط خانوادگی تا نظامی فرد مورد نظرمان داشته باشیم و بتوانیم آنها را به خوبی ببینیم، آن موقع است که می توانیم به خوبی بنویسیم. البته همه اینها یک پرانتزها و بایدها و نبایدهایی دارند که کا وظیفه داریم واقعیت ها را درنظر بگیریم.
پناهی از پروژه جدید خود درباره شهید ابو مهدی المهندس گفت: خدا به من توفیقی داده که تا به حال درباره شهدای مختلف عراق و سوریه قلم بزنم و قطعا این راه پربرکت را ادامه خواهم داد. اتفاق خوب برای من این بود که به برکت اهل بیت و نظر خدا و به برکت همین کار، با مجموعه ای از فرماندهان عراقی ساعت ها مصاحبه داشتم و باعث شد تا کتابی درباره ابو مهدی المهندس را در عراق انجام دهم. این سبک از نوشتن را بسیار دوست دارم البته با همه سختی هایی که دارد . برای من آنها هم شیرین هستند.
وی در آخر افزود: یکی از مهمترین چیزهایی که من دوست داشتم تا در این مصاحبه به آن پرداخته شود، نبوغ شهید حسین قمی بود که متاسفانه درباره زمان شهادت ایشان به دلیل حجم بالای کار رسانه ای که برای شهید حججی انجام شد، این شهید عزیز(قمی) در غفلت رسانه ای باقی ماند.(شهادت حسین قمی همزمان با شهادت شهید حججی بوده) درست است که هر شهید جایگاه خاص خودش را دارد و قابل احترام و بسیار با ارزش، اما چقدر خوب بود که ما در این سال ها به زندگی شهدایی مانند حسین قمی بیشتر نگاه می کردیم؛ آدم هایی که نبوغ، اخلاص و استمرارشان در کار واقعا باعث انجام شدن اتفاقات بسیار خوبی شده است. شهید قمی یازده سال سابقه کار کردن با گروه های مقاومت را داشته و با گروه های مختلفی از جمله داعش، منافقین و … مبارزه کرده و در جنگ سوریه و عراق جزء فرماندهان بسیار تاثیرگذار بوده است.
برشی از کتاب:
حسین در طرح و چیدمان نیروها خیلی دقت داشت. همیشه میگفت: «وقتی دوتا پایگاه نزدیک هم هستن حتما باید روی هم دید داشته باشن. تا اگه مشکلی پیش اومد یا به هر دلیلی امکان برقراری ارتباط بیسیمی نبود، اینا تو کمترین زمان بتونن بهم کمک کنن.»
وقتی هم کارها را تقسیم میکرد به مسئولین هر پایگاه میگفت: «بچهها حواستون رو خیلی جمع کنید. صفر تا صد کار این تیکه با خودتونه. یه وقت بهتون میزنن و پایگاههای اطراف نمیتونن بهتون کمک برسونن. شما باید یه جوری سنگر بچینید و سلاحهای سنگینتون رو جا گذاری کنید که خودتون بتونید دفاع کنید.»
میدونی علی واقعا ماها کنار حسین کار یاد میگرفتیم. چیزی که خیلی اوقات پیش باقی فرماندهها اتفاق نمیافتد و فقط هر چی میگویند، تو باید اطاعت کنی. این فقط حرف من نیست همین مرتضی تعریف میکرد: «اینقدر حسین با دقت حواسش به همه چی هست که محل جاگذاری روی قبضهها تو هر مقری رو تو ذهنش داره. یه بار صبح قبل رفتن به من گفت: «مرتضی این قبضه رو بد جا گذاشتی. اگه بهت بزنن اول اینو میزنن بعد دیگه دستت خالی میشه.»
و بعدش هم رفت آخرشب دوباره به مقر ما آمد. از ماشین پیاده شد به من گفت: «مرتضی چرا اینو جابهجا نکردی؟»
بعدش دست من را گرفت و رفتیم پای قبضه کامل برایم شرایط را توجیه کرد و گفت: «تو مسئول این قسمتی. باید حواست جمع بچهها و تجهیزاتت باشه.» دیگه از همان روز به بعد حرف حسین آویز گوشم ماند.
سرم را تکان دادم و گفتم: «دقیقا این یکی از روحیات حسین بود که از دوره دانشجویی داشت. چیزی اگه بلد بود به همه یاد میداد. هر چقدر هم تو کار پیش رفت و رشد کرد این اخلاق رو داشت. خساست به خرج نمیداد.»
– نه اینکه پیش تو بخوام بگم، همیشه تو جمع رفقا میگفتم که حسین هر چی رو بلده، به آدم یاد میده. هیچ وقت نمیترسه که اگه کسی چیزی یاد بگیره بالا دستش در بیاد. میدونی میخوام بگم حسین وقتی چیزی رو به ما یاد میداد اگه یه قدم جلوتر میرفت برمیگشت دستمون رو میگرفت که بتونیم جلو بریم.
سرم را بالا آوردم. چشمم که به آسمان افتاد قلبم از جا کنده شد. ماه کامل شده بود ولی به چشم من زیبایی نداشت. قرص صورت حسین جلوی چشمهایم درست از اولین بار که دیدمش تا همین سری آخر از یک هلال باریک تبدیل به ماه کاملی شد که هیچ کس این همه زیبایی و رفاقت را تا بهحال به چشم من یکجا نداشت.
حسین ماه بی تکرار من بود که حالا درست وقتی با تمام وجود بهش وابسته شده بودم و دوست داشتم به قرص کامل شدن رفاقتمان نگاه کنم، از خدا دلبری کرد. خدا هم عاشقش شده بود. وقتی پای عاشقی خدا وسط باشد، حرف و گلهای نمیتوانستم داشته باشم. حالا باید بغضم را قورت میدادم. با معرفت و محبت مینشستم و روی ماه حسین را درست در بغل خدا نگاه میکردم.
انتهای پیام/