دیگر آسمانِ جنوب، رنگِ سابق را ندارد؛ گویی خورشید هم در عزایِ از دست دادنِ ستارهای بیبدیل، کمفروغ شده است. دیروز، در سوگِ رهبری ایستادهایم که نه تنها حزبالله، بلکه تمامِ جبههی مقاومت، وامدارِ رشادتها و از خودگذشتگیهای اوست.
سید حسن نصرالله، نامی که لرزه بر اندامِ اشغالگران میانداخت و امید را در دلِ رنجدیدگان زنده میکرد، دیگر در میان ما نیست؛ اما یاد و خاطرهاش، تا ابد در تاریخِ مقاومت حک خواهد شد.
او، فراتر از یک فرماندهی نظامی، یک استراتژیستِ بینظیر و یک سیاستمدارِ دوراندیش بود. او با درایت و هوشمندیِ خود، توانست حزبالله را از یک گروهِ کوچکِ مقاومت، به یک نیرویِ قدرتمند و اثرگذار در منطقه تبدیل کند.
اما این قدرت، هرگز او را از تواضع و فروتنی دور نکرد. سید حسن، همواره در کنارِ مردم بود، دردِ آنها را حس میکرد و برای رفعِ مشکلاتشان، از هیچ تلاشی دریغ نمیورزید.
او، اسطورهای بود که شجاعت را از حیدر کرار و وفاداری را از عباس علمدار به ارث برده بود. در میدانِ نبرد، چون شیری خشمگین میغرید و در محرابِ عبادت، چون خاشعی فروتن، سر به آستانِ معبود میسایید.
او میدانست که پیروزی، تنها با تکیه بر ایمان و توکل به خدا حاصل میشود؛ به همین دلیل، همواره رزمندگانش را به تقوا و اخلاص دعوت میکرد.
سید حسن، تنها یک رهبر نبود، او پدری دلسوز برای رزمندگانش بود و پناهگاهی امن برای مردمش. او با خونِ خود، نهالِ آزادی را آبیاری کرد و با شهادتش، راه را برای پیروزیِ نهایی هموار ساخت.
او رفت، اما میراثِ گرانبهایی از خود به جای گذاشت؛ میراثی که به ما میآموزد که برای رسیدن به آزادی و سربلندی، باید از جان و مال خود گذشت.
در خاطر تمام تاریخ میماند رژیم اشغالگر و غاصب صهیونیست ،حتی از پیکر بی جان او هم واهمه داشتند، وبا پرواز جنگندههای خود سعی در رعب و وحشت انداختن بر دل عاشقانش داشتند، که با صدای لبیک یا نصرالله و مرگ بر اسرائیل مواجه شدند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد