• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Friday - 14 November - 2025
یادداشت؛

و از نسیم رحمت خدا نومید مشو

  • کد خبر : 89437
  • ۲۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱:۵۸
و از نسیم رحمت خدا نومید مشو
در هر اندوهی بذر حیات و در هر سایه‌ای نور سپیده پنهان است؛ او انسان را به این باور فرا می‌خواند که نباید از رحمت الهی ناامید شد و اگر بهار نماند، خود باید گل بود، زیرا نور و حیات از ریشه رحمت خدا که در عمق جان هر کس آرمیده است، می‌جوشد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کانون سبحان، در هر اندوهی دانه‌ای از نور نهفته است که در حریر رازناک رنج پنهان مانده، و در هر سایه‌ای، بالی از سپیده در کمین دمیدن است در ژرفای شب.

هیچ شبی نیست که ستاره‌ای را در دل نپرورد، و هیچ اشکی نیست که سرّ امیدی را در خود حمل نکند.

آب، راه خویش را از دل صخره‌های سخت می‌گشاید،
چنان‌که امید، گذرگاه خود را در سینه‌ای می‌جوید که ابرهای یأس خسته‌اش کرده‌اند.

مپندار تلخیِ روزگار، پایان زندگی است، و مپندار یأس، مرگِ معنا؛ که در ژرفای اندوه، بذرِ حیات نهفته است، و در سوزِ انتظار، نوری پنهان به تولد نزدیک می‌شود.

از راه‌هایی که به مقصد نمی‌رسند دلسرد مشو؛ شاید مأمور شده‌اند تا تو را به خویشتن برسانند، نه به جایی بیرون از تو.
چه بسا راهی که بسته شد، تنها برای آن بود که دل درنگ کند و دیده بیدار شود.
نور از بیرون نمی‌آید؛ در تو می‌روید، چنان‌که گلی بر دیوار فراموشی می‌روید آنگاه که باران رحمت فرود آید.

پس اگر ابرها کوچیدند و آسمان از نغمه باران تهی شد، تو باران باش؛ که حیات از نَفَس تو می‌جوشد.
و اگر بهار از خاطر زمین گریخت،
تو گل باش؛ که حضور تو فصل‌ها را معنا می‌بخشد.
و اگر خاک، لبان عطش گشود و ناله خشکی سرداد، تو شبنم باش بر لب روزی خسته، تا زمین از لبخندت بنوشد.

و اگر دل‌ها در خواب سنگین فرو رفتند و فانوس‌ها در خاموشی گریستند، تو فجر باش؛ سپیدیِ وعده‌داده، نَفَسِ نخست امید،
آن روشنای ناپیدا که از ژرفای جان‌ها طلوع می‌کند.

از راهی که بن‌بست می‌نماید نومید مشو؛ که شاید آن راه، تو را نه به مقصد، بلکه به مقام تأمل رساند. و آنگاه که به آن مقام برسی، درمی‌یابی که نور از بیرون نمی‌آید، بل از ریشه رحمت خدا که در عمق جانت آرمیده، می‌جوشد،
چون گلی که باران مهر، دیوارِ خاموشِ قلبی را به حیات بازمی‌گرداند. قلبی که مردم فراموشش کرده‌اند و خدا به یادش مانده است.

و زندگی…
قصه نگاهی‌ست از دلی صادق، که آسمان را در چهره دری آرام می‌خواند، و در هر موج، پژواکی از نغمه آغاز می‌جوید.
زندگی تنها با ایمان قد می‌کشد، ایمانی که می‌داند در هر قطره، سفری‌ست رو به آسمان،
و در هر بازگشت، آغوشی گشوده است به سوی خدا.
آب، در هر رفتن، اندوهِ بازگشت را با خود می‌برد؛ در پیچ و خم رودها می‌گرید،
اما به مبدأ خویش می‌رسد آرام، چنان‌که روح، در غربتِ خاک، به یادِ آسمان می‌سوزد. و انسان نیز چنین است— رهروی از نور، گرفتارِ غبارِ زمین، که هرچه پیش‌تر رود، شوق بازگشتش ژرف‌تر می‌شود.
تا آن‌گاه که در غروبِ خویش، به یادِ سپیده نخستین، آرام بگرید، و در آن گریه، باز یابد خود را در نوری که از او برخاست… و به او باز می‌گردد.

آیت الله احمد مبلغی

لینک کوتاه : https://www.kanoonsobhan.ir/?p=89437

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.