به گزارش کانون سبحان، سال ۱۳۴۳ كوهدشت در لاک خودش، رفته بود. مردم، زندگی عادی خود را میكردند. تيک و تاک ثانيهها و چرخش عقربهها، همه و همه گذر زمان را نشان میداد. آسمان، مات و مبهوت مانده بود، كجای خاک را گريه كند تا اينكه در يكی از خانههای ساده و صميمی، درست جايی كه هر روز صدای تكبير و اذان و اقامه به گوش میآمد، اهالیاش قرآن میخواندند و با دعا و صلوات، انس عجيبی داشتند، نوزادی به دنيا آمد که او را «محمدعلیم» نام نهادند.
محیط معنوی خانواده و فضای نورانی آن، از همان كودكی، گوشت و خونش را با عشق به اسلام و ائمه اطهار(ع) درآميخت تا معنویت در روح او مؤکد شود. روز به روز قد میكشيد، بزرگ میشد، آيههای قرآن را حفظ میكرد و نماز میخواند. الفبای آزادگی را از كنار گهواره و دامان پُرمهر مادرش، آموخته بود كه دست در دست پدر، راهی دبستان شد و پشت ميزهای درس نشست و زندگی را بارها و بارها بخش كرد.
محیط دینی و سرشار از معنویت خانواده سبب شد که در همان ایام کودکی در روح او عشق به خدا و دینداری دمیده شود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را که همزمان با شکوفایی انقلاب اسلامی بود با موفقیت پشت سر گذاشت. محمدعلیم چهرهای زیبا و لبخندی مملو از مهربانی داشت. همه دوستانش از او بزرگتر بودند و کمتر با همسن و سالان خود مراوده داشت؛ آنقدر زیبا صحبت میکرد که در جمع دوستان جایگاه رفیع و ارزشمندی داشت.
وی به احکام و مسائل شرعی کاملاً آگاه و در انجام فرایض دینی بسیار مقید بود. دوره متوسطه را که مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود در دبیرستان شریعتی آغاز کرد ولی تکلیف باعث شد در ۱۵ سالگی به جبهه برود. این شهید کوهدشتی در اولین حضورش در جبهه از ناحیه کمر به شدت مجروح شد و به اجبار به خانه برگشت و دوره متوسطه را به پایان رساند. درکنکور سراسری شرکت کرد و در رشته پزشکی دانشگاه شیراز مشغول تحصیل شد ولی بخشی از تحصیلاتش را در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مهمان شد و بار دیگر با همان جراحتی که داشت از طریق بسیج دانشجویی راهی منطقه شد و در فتح فاو و عملیاتهای دیگری شرکت کرد. او که به «شکارچی تانک» معروف بود در سال ۶۵ در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش دعوت حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نائل آمد. این شهید بزرگوار در فرازی از وصیتنامه خود آورده است: «وصیتهای معنوی من، همان وصیتهایی است که هزاران تن بهتر از من کردهاند، پس اگر دلی بوده که پذیرا باشد، به همانها عمل کند.»
دستنوشتهای از شهید محمدعلیم عباسیگراوند
«آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند
فحشا، فساد و بیبندوباریهای غرب از یکسو و جنایات، قتل و غارت از سوی دیگر، غباری تیره و تار بر روی محیط ساخته، چنانکه انسان امروز نگرشش را نسبت به خود از دست داده چه رسد به دگربینی و جهانشناسی.
سالهاست که غرب به نام علم و ترقی با نقاب تکنیکهای نوین، مردمش را در چنان جهلی نگهداشته که شاید سالها طول بکشد تا بتوانی روزنهای برای نفوذ در این قلبهای سیاه و این نعشهای گندیده، که اکنون خود آلتی گشتهاند برای ماشینیزم قرن حاضر، پیدا کنی.
برخی از اوقات که سخنان این پیر طریق خدا را میشنوم، باورم نمیشود. آخر ما از انجام امور خود ماندهایم، چگونه فریادرس و دستگیر دیگران شویم؟ اما میبینیم که این وجود فناشده در ذات الهی همان میشود و بس.
آری به من و تو فهمانده است که هرچه ظلمت جهان بیشتر شود، بار امانت من و تو که کوهها آن را نتوانستند بکشند، گرانتر میشود. خوشا به حال شهدا که ندای این رهبر جاودانه تاریخ را چون یاران حسین(ع) لبیک گفتند و مسئولیت عظیمشان را انجام دادند. خدای متعال مرا و تو را و تمامی مؤمنان را ثابتقدم نگه دارد که اوست یاور یاریکنندگان…
و ما اینک وارث رسالت سنگین این شهدائیم. موحدانی که جان دادند تا مرگ آنها را در آغوش نگیرد و به قدارهبندان طاغوت صفت نه گفتند تا آرمانشان زنده بماند. زنهار که لحظههای آزمون است. مبادا که بهجای پرداختن به مسئولیت و تکلیف الهی خویش که همانا اجرای احکام و رعایت ضوابط اسلام محمدی(ص) است، خویش را میراثدار و میراثخوار شهید نماییم و روابط را بهجای ضوابط بنشانیم.
مبادا که بهجای تکاپو و تلاش در سیر الیالله و تحقق عدالت اسلامی در جامعه، سر در لاک خود ببریم و برای خویش باشیم بلکه باید از آرمانهای آنها منشوری بسازیم برای ایجاد جامعهای براساس امت اسلامی تا الگوی جهانیان باشیم.»
انتهای پیام/