سرویس یادداشت و مقاله «کانون سبحان»/حجت الاسلام و المسلمین سید صادق محمدی وفایی:
به نام خداوند جان و خرد
سلام استاد ارجمندم جناب مروجی بزرگ !
سلام شیخ و عارف شهرم !
در این شب جمعه و در این قم سرشار از گرما به یادت هستم و به یادت می نویسم و به یادت عمر صرف می کنم و از عمق دلم جامی از مهر و محبتهای ثوابم را در هفتمین سالگرد رحلت تقدیمت می کنم .
یادش به خیر آن سالها که نو جوان بودم و در زیر چتر دلسوزی و مهرورزیت نو بودنم را صرف می کردم .
چه معصومانه خیال می کردم هر طلبه ای با درس خواندن یک مروجی بزرگ خواهد شد و تا مروجی شدنم فقط چند سال درس خواندن مانده است!
خیال می کردم هر عمامه به سری یا خمینی و خامنه ای کبیر است و کمتر از آن دو عزیز آقای خودمان شیخ ماشاالله آن بنده ی خاص خد؟است!
اما چون بزرگ و بزرگ تر شدم و به شهری بزرگ تر که رسیدم تدریجی دریافتیم همانطور که هر گردی گردو نیست و هر گردویی پر نیست ، هر سیدی نیز امام خمینی و خامنه ای نمی شود و گاه طلبه ای با هزاران ماشاالله گفتن نیز آن ماشاالله عارف نخواهد شد!
آری کسی آن مروجی کبیر ما می شود که بنده ی راستین خدا باشد و تا آخر عمر دنیا را سه طلاقه کند و این کار ، از هر کسی و بنده کمترین بر نخواهد آمد .
استادم !
باصفایم!
و ای بنده ی خاص خدا و ای روحانی راستینم !
به یادتم و به یادت خواهم ماند و از این که برای نخستین بار نتوانستم در سالگرد عروجت حضور بیابم غمگینم.
الهی سرشار از آرامش باشید و دعای خیرت نصیبمان باد.
ای خدا بزرگ نیم نگاهی از تو بس است همگان را آن استاد محبوب و رنج دیده را به همه ی نگاههایت می سپارم.
سیدصادق محمدی:
یادش به خیر آن شیخ عارف فقید شهرمان مروجی کبیر ره
تلفنش همیشه برای پاسخگویی پرسشهای مردم روشن بود
فقط به افقی نگاه می کرد که خدا بود
پولانه و مزدانه عمل نمی کرد
هیچ چیزی را بالاتر از تبلیغ دین نمی دانست.
در منزلش به روی همه باز بود
عبادتش عبادت بود
از ذره ذره سخنرانی هایش دلسوزی تراوش می کرد
و….
دیدید و دیدیم چه قدر محبوب بود و محبوب ماند!