به گزارش کانون سبحان؛ دیوانسالاری کالبد کشورداری و دانایی جانمایه آن است. سررشتهداری کارها در سپهر همگانی آنگاه فرجامی به سامان مییابد که پیکرهای توانمند و چابک از دیوانسالاری پذیرای جانمایهای هوشیار و آگاه از دانایی شود. همآمیزی شایسته این دو، آن زیستآب کمیابی است که بهزیستی سیاسی را به ارمغان میآورد و به گسترش کارایی سازوبرگهای زندگی و پراکنش کارآمدی نهادین در جامعه میانجامد.
دیوانسالاری پیوسته با فرزانگی از دیرینترین ویژگیهای شهرآیین ایرانی است. فرزانگی، فراتر از فلسفه، به کنش درست و کردار نیک در کنار آگاهی و دانایی مینمارد. در گوشه گوشه یادگارهای بهجایمانده از روزگاران پیشین میتوان سراغ از آمیختار کهنسال دیوانسالاری پیوسته با فرزانگی گرفت. این خوی و منش ایرانی تا آنجا شناختهشده است که، ایبسا بیش از هر چیز دیگر، در پژوهشهای انجام گرفته پیرامون فرهنگ کشورداری ایرانی به چشم آمده و بدان پرداخته شده است.
این توانش دیرینه و کاردانی پارینه پس از رسیدن اسلام به ایران بسی به کار فرمانروایی نوبنیاد و نوآیین مسلمانان آمد و دیوان سالاری پیشین ایرانی دستاندرکار سامانبخشی به ساختار دیوانسالارانه پسین اسلامی شد. وامواژه الدیوان، و فراگردهای زبانشناختی آن به واژگانی همچون الدیوانیة و الدوانین، از این دگردیسی تاریخی پیام میآورند و نشانه دگرگونیهای همگرا با این دگرسانی پایهای در شیوه سررشتهداری کارها هستند.
مسلمانان سخت کوشیدند تا این شیوه نویافته از دیوانسالاری کهن ایرانی را، در پی همیاری کارگزاران و رایزنی دستیارانی از این سرزمین، با آگاهی نوآمده اسلامی درهم آمیزند. به گواه تاریخ این کوشش دستآورد سترگی به بار نشاند: از یک سوی به برخی سویههای دیوانسالاری ایرانی ریختار یا درون مایهای اسلامی بخشید و از دیگر سوی پارهای از فرازهای آگاهی اسلامی را در پیوند با سازوکارهای نهادین اندیشه و کردار ایرانی پیریخت و جان بخشید.
هرچند پیامد این برهمکنش برجسته همهگیر شد و برونداد این درهمآمیزی پربسامد سرتاسر سرزمینهای مسلماننشین را، از قرطبه و اندلس گرفته تا کاشغر و ختن، زیر چتر کشید؛ ولی این مرز و بوم تاریخی ایران بود که، بیش از هر جای دیگر، پذیرای دیوانسالاری نونوار شده و تازهگردیده گردید. همچنان که فرازیابی تاریخی این شیوه از دیوانسالاری نیز، به فراخور پیشینهمندی مردمان این سرزمین در این کار و هنر، در اندیشه دانشمندان ایرانی، بیش از دیگران، پی گرفته شد و ژرفایش یافت.
روزگار گذشت و، اندکاندک، چراغ آگاهی در سرزمینهای خاوری به سستی و سپس خاموشی گرایید. هنگامه تازهای فرارسید و خورشید، از خلافآمد عادت، از باختر سر برکشید. دودمان قاجاریان که چیرگی یافت نشانههای روشن و نمونه های آشکار واگردی پسروانه آنچنان پیدا شده بود که مردمان کویوبرزن نیز از آن آگاه بودند. دیگر همگان میدانستند و بسی پرآشکار بود که باخترزمین، توسنخوی و شتابنده، به سوی پیشرفت می تازد و کشور ایران، خستهپای و ماندهدل، به گرد خود میپیچد.
از آن هنگام تا به امروز، بسیاری، از روشناندیشان جهاندیده گرفته تا آیینشناسان دانشآگاه، کوشیدهاند تا راهی برای برونرفت از این سردرگمی نافرجام بیابند و راه گریزی به سوی پیشرفت بگشایند. اینگونه بود که فراخوان به نوسازی همهگیر شد و هر کس، به فراخور انگارگان جهانشناسانه و پندارگان آسیبشناسانه خود، به گونهای نوسازی را شناساند و چشماندازی برای گذار به آن نمایاند.
با اینکه این نگاهها و انگارهها گوناگوناند، ولی بیشتر آنها در یک جستار همگرا و همراستا هستند . این جستار یکسان «بازگشت به آگاهی»، و نه دیوانسالاری، در نوسازی است.
به باور من، پیش از دیگر شوندها وعلت ها، راه گذر از این دشواری ژرفاندیشی در همستار و دیالتکیکی است که آگاهی و دیوانسالاری را به یکدیگر پیوند میزند. به دیگر سخن باریکبینی بازنگرانه در چندوچون پیوند پیچیده میان این دو است که میتواند زنجیره بیپایان درخودپیچیهای امروز ما را بگسلد و پنجرهای به جلو و راهی به پیشرفت پیشرویمان بگشاید.
در نوشتاری دیگر نخست به چندوچون این پیوند ناخجسته میپردازم و سپس، در قلمرو توان ناچیز خود، پیرامون چگونگی گذار از این دشواره مینگارم.
انتهای پیام/